دردونه ی قشنگ خونه ی مادردونه ی قشنگ خونه ی ما، تا این لحظه: 14 سال و 6 ماه و 4 روز سن داره

✿ــــ✿

قصه شب

دیشب طبق معمول ساعت نه و نیم اومدیم توی اتاقت تا برات کتاب قصه بخونم و قرآن بخونی و بخوابی ... یه کتاب آوردی به چه گندگی هر چی می خوندم تموم نمیشد منم چند تا صفحه اش رو وقتی حواست نبود دو تا یکی کردم   آخه 35 صفحه بود .....!! توی هر صفحه در باره یه شیء یا کسی بصورت شعر توضیح داده و تو باید حدس میزدی که اون چیه یا کیه ... رسیدیم به این شعر : اون چیه که یه باغ پر گل رنگارنگه گل داره و بوته داره قشنگه این باغ گل که باصفاست حیف که همیشه زیر پاست گلهای او کوچیک و بزرگتر نمیشن  با اینکه آب نمیخورن خراب و پرپر نمیشن گفتم اون چیه ؟ دوباره این بیتش رو خوندم که این باغ گل که با صفاست   &...
29 بهمن 1392

اسم دوستت چیه ؟؟

دوست بابا اومده بود خونه مون .... داشتم چایی درست میکردم که اومدی پیشم : مامانــــــــی ... اسم دوست بابا چیه ...؟؟ من : نمیدونم ... تسنیم : نکنه دوستای من اومده باشن !!!!  ( دوستای خودت علی کوچولو , زهرا ,  حسنا , امیر عباس هستن که همه بچه های فامیل و آشنایان هستند ) من : نه مامان ... دوست باباست با بابا کار داره  تسنیم : میشه برم بپرسم اسمش چیه ؟ من : خب برو تا خیالت راحت بشه ... تسنیم : اگه بهم خندیدن چی ؟ خنده ام گرفت گفتم : خب بهشون بگو نخندن !! لباست رو مرتب کردم رفتی دم در اتاق بابا در زدی ...   بابایی در رو برات باز کرد و گفت : سلااااااااام  تسنیم خانم .... بیا ...
15 بهمن 1392

من , تو , دونه های برف !

چه قــــــــــــــــدر امروز به " مــــــــــــــا " مزه داد " من , تو , دونه های سفید برفــــــــــ "   ....   دخترکــــــــِـــ " عاشق برف و گل " من غبطه می خورم به دنیای شیرین و کودکانه ات  به خنده هایت که از عمق وجودت می جوشد یاد دارم من هم زمانی  در دنیـــــــــــــای تو بودم 13 بهمن ماه 92 ...
13 بهمن 1392

دل خوشی این روزها

سبز طلا و سفید طلا اسم مرغ عشقهای قشنگتن.... ما که بیزار از نگهداری حیوانات خانگی بودیم , چنان اختی گرفته ایم با این دو موچود ناز که بیا و تماشا کن  حالا ما به کنار این مهر محبت شما آخر یا ما را میکشد یا این زبان بسته ها را !! نمیدانم اینهمه عشق و علاقه از کجا جوشیده !   از صبح که با صدای آهنگین و شادی آفرین این دو موجود چشمانت را باز میکنی به نوبت آنها را مورد عنایت و تفقد قرار میدهی ( البت به تازگی چنان حرفه ای شدی که هر دو را در آنِ واحد در آغوش میکشی  ) تا ..... آخرش را فقط خدا میداند هر لحظه که خسته بشوی !! ابتدا دستکش های کذایی را دست کرده درِ قفس را باز نموده و یکی را میگیری طفلک بیچاره جیغی میکشد که ..... بعد آر...
8 بهمن 1392

نخود سیاه امروزی !!!

مدل جدید جــــــــــــــــــــیم زدن از سر میز غذا !!!  یک شیوه جدید برای جیم زدن داری که چند بار اول من واقعا رودست خوردم ازت   من موندم حیرون و متعجب که این کار رو از کجا یادگرفتی .....  بچـــــــــــــــــــــه هم بچه های قدیم ..... حالا بگم از جیم زدنت : همه سر میز غذا نشستیم و مشغول میل نمودن غذا هستیم . چند دقیقه ای با آرامش میگذرد ..... که یهوووووو میگی : مامــــــــــــــــانی .... ( با تعجب و کشدار) اونجا را نگاه کن ....!!!! دارم یک قاشق پلو میذارم دهنم که میگم : کجا رو مامانی ؟؟ دوباره میگی : اونجا رو نگاه کن .( با انگشت به روبروی خودت که پشت سر من میشه اشاره میکنی ) صورتم رو ...
4 بهمن 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ✿ــــ✿ می باشد